روایت غسل و دفن پیامبر در تاریخ طبری
تاریخ انتشار: ۲۳ شهریور ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۶۸۴۷۳۷
عصر ایران- در سالروز درگذشت پیامبر گرامی اسلام روایت تاریخ طبری از تغسیل و تدفین را نقل میکنیم با این توضیح که در متون مذهبی شیعه (در بخش مربوط به عایشه) با آنچه در تاریخ طبری آمده تفاوتهایی وجود دارد اما فارغ از این نکات و جزییات حس و حال غریبی میدهد این کلمات.
باری، در سال ۱۴۰۲ خورشیدی از جزء سوم تاریخ طبری در سال ۳۴۱ خورشیدی (بیش از هزار سال پیش) نقل میکنیم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
خبر غسل دادن و دفن کردنِ پیغامبر علیهالصلاة و السلام
و به خبری چنین گفتند که به روز سه شنبه بود نماز دیگر که ایشان [یاران] به شستن پیغامبر پرداختند.
و او دوشنبه مرده بود چاشتگاه.
و گروهی چنین گفتند که روز دوشنبه مرده بود و سه شنبه و چهارشنبه و پنجشنبه تا نماز پیشین بدو نپرداختند. و بوبکر ترسید که او تباه شده است از سه روز باز مرده. چون به خانه اندر آمد سوی پیغامبر شد و رویش برهنه کرد و ببویید، خوش یافت.
رویش بر روی برنهاد و گفت: ما اَطیَبَکَ حیّا و مَیّتا! چه خوش بویی به زنده و مرده.
پس بوبکر گفت: من از پیغامبر شنیدم که مرا اهل بیت من بشویَد. علی و عباس را بگویید تا ایشان پیغامبر را بشویند.
عباس با دو پسر فضل و قُثَم و علی بیامدند. بوبکر گفت: پیغامبر را بشویید. دو مولای پیغامبر را نیز - شقران و اسامة بن زید - را گفت: اندر روید و ایشان را یاری دهید.
و خود با مهاجر و انصار بر در بنشست. پس مردی از انصار برخاست. نام او اوس بن خولی از خزرج بود و گفت: زنهار که فردا ما را مردمان سرزنش کنند و گویند اندر آن وقت که پیغامبر را شستند از انصار هیچ کس آنجا نبود؟ این فخر از ما مَبَر و یک تن را از انصار آنجا فرست تا یاری کند. این اوس از بدریان بود.
بوبکر گفت: تو اندر شو و یاری دِه. او اندر شد. و علی بن ابی طالب - رضیالله عنه- پیغامبر را بر تن شوی نهاد هم با آن پیرهن که خفته بود و اندر او بمرده و از او بِنَیاهِخت و زیرِ پیراهن آب بر او همی ریخت و شقران و اسامه آب،همی دادند و فضل و قثم او را بر تن شوی از پهلو به پهلو می گردانیدند و علی همی شست. عباس و اوس انصاری از دور ایستاده بودند و همی نگریستند.
پس چون بشستند، از سه جامه کفن کردندش؛ دو سپید و یکی بُردِ یمانی و هر سه نادوخته بود. او را بدان سه جامه اندر پیچیدند و بخور و آنچه سنّت مردگان بود، همه تمام کردند.
و مردی بود اندر مدینه که انصاریان را و مردمان مدینه را گور کندی. نام او بوطلحه بود. او راب خواندند تا گور کَنَد.
باز اختلاف افتاد که گور کجا کَنیم؟ گروهی گفتند اندر مزگت [مسجد] باید کندن و گروهی گفتند به بقیع القرقد باید به گورستان مسلمانان. بوبکر گفت: من از پیغامبر شنیدم که هر پیغامبری را گور آنجا بوَد که جان از او بیرون شود. پس آن بستر که او بر آنجا مرده بود برداشتند و زیر بستر گور کندند و آن حجره عایشه بود* و هم پهلوی مزگت بود.
پس چون گور بکندند و کار تمام شد، پیغامبر را بر لب گور بنهادند و خلق، فوج فوج اندر همی آمدند و بر پیغامبر نماز همی کردند بی آن که کسی امامی کردی.
چون مهاجر و انصار نماز بکردند، آن گه زنان و کودکان اندر آمدند و نماز کردند. و آن روز اندر این بگذشت و از شب نیز همی بگذشت. پس چون نیمه شب بود اور ا به گور کردند.
و گروهی چنین گویند که پیغامبررا - علیه السلام- این شستن و نماز کردن روز سه شنبه بود و شب چهارشنبه به گور کردندش. و گروهی گفتند: این روز پنج شنبه بود و شب آدینه به گور کردندش.
و پیغامبر را - علیه السلام - یکی قطیفه بود که آن را زیر افکندی و بر آن خفتی. قطیفه، زیلویی بود که عرب اندر ستبر بافته با مویْ همچون محفوری و نیز از وی ستبرتر. پس شقران مولای پیغامبر این قطیفه بیاورد و به گور افکند زیر پهلوی پیغامبر و گفت: والله که از پس تو کس اینجا برنخسبد.
و علی و فضل و قثم و شقران هر چهر به گرو فرو شدند و مردمان بر سر گور انبوهی کردند. و علی از پس همه از گور برآمد و خاک برافگند. و مغیرة بت شعبه بر سر گور بود و دعوی کردی: باز پسین کسی که روی پیغامبر دید به گور اندر من بودم. چون علی از گور برآمد و خاک خواستند فرود افگندن من انگشتری خویش راب ه گور اندر فگندم و بدان بهانه به گور فرو شدم و روی پیغامبر باز کردم و بدیدم. پس رویش ببوسیدم و از انگتری نیندیشیدم.
علی گفت: مغیره دروغ گوید. همی که او آنجا این چنین نیارستی کردن و او را این دل و زَهره نبود که این چنین یارستی کردن. و اخبارها مختلف است که پیغامبر را چند سال بود که بمرد. گروهی گفتند شصت و سه سال بود زیرا که چهل ساله بود که وحی آمدش. سیزده سال به مکه بود. از پس آن که وحی آمدش و دَه سال به مدینه و از همه اخبارها این درست تر است.
گروهی گفتند که شصتوپنج ساله بود که بمرد و این، نه درست است. و همه اخبارها متفق است که روز دوشنبه زاد از مادر- آن روز که کعبه را بنا کردند. شانزده ساله بود که او را گفتند: حَجَرالاسوَد به دست خویش بر رکن خانه بِنِه. آن روز نیز دوشنبه بود.
از مکه به مدینه روز دوشنبه برفت به هجرت و به مدینه هم روز دوشنبه اندر شد و روز دوشنبه بمُرد...
منبع: عصر ایران
کلیدواژه: پیامبر اسلام تاریخ بلعمی محمد ص
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۶۸۴۷۳۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایت قرائتی از شکایت همسرش به رهبری
تعداد بازدید : 0 کد ویدیو دانلود فیلم اصلی کیفیت 480 بازدید 5 حجتالاسلام محسن قرائتی روایت جالبی از شکایت همسرش در محضر رهبر انقلاب دارد. روایت قرائتی را میبینید و میشنوید.